کلاس شنبه

گردان حضرت زینب (س)

کلاس شنبه

گردان حضرت زینب (س)


اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ

تکلیف سوره مبارکه حشر

شنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۳، ۰۸:۳۶ ب.ظ

یامن العسیر علیه سهلٌ یسیر....

سوره مبارکه حشر را مطالعه کرده وباتوجه به "جدول درخت اسماء الحسنی" آسیب های رفتاری وباوری ذکرشده در سوره را تحلیل نموده وراه درمان آن را با توجه به سوره مطرح نمایید....


دریافت
عنوان: درخت اسماء الحسنی

(مهلت انجام تکلیف تا ساعت 24روز جمعه)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۲۵
طبیب دوار2

نظرات  (۸)

- اگر کسی خدا را خبیر یعنی آگاه به همه جزییات و نیز عزیز یعنی مسلط به غیر خود نداند، به این اشتباه میفتد که با قدرت محدود خود میتواند مانعی در برابر قدرت خدا بسازد؛ که البته قبل از این خدا را مومن نفهمیده که بداند آرامش و امنیتی ک ذره ای اضطراب در آن راه ندارد از جانب خداست فقط.
- ترس، یعنی دیدن قدرتی که میتواند آرامش و ثبات مرا بهم بزند! و ترسیدن یعنی من الله را که قدرت اول و اخر عالم است را 1-حکیم یعنی کسی که استحکام و ثبات همه از اوست و هیچ اصطراب و تردیدی در حوزه استحفاظی اش نیست! و 2-مومن یعنی امنیت دهنده و برطرف کننده ترس، نیافتن.

- کسی که خود را به صفت رئوف و سلام خدا نزدیک میکند، لطف سراسر وجودش را فرا میگیرد، بدون کراهت در آن و فقط ظاهرسازی. پس نه تنها در عمل نسبت به مومنین بی آلایش و خالص است، در دعایش هم از خدا این رو میخواد که هیچ ضعف و ناخالصی نسبت به مومنین نداشته باشه.

- اگر در جامعه ای دعوا بالا گرفت و دلها از هم متفرق شد و هم دلی و وحدت رو به کاهش گذاشت؛ یعنی افراد در اون جامعه نفهمیدند خدا سلام است و  هیچ ناهماهنگی در او و ملک تحت امرش نیست. یعنی نفهمیدند خدا مصور است و افراد را به سمت خصوصیات متفاوت سوق میدهد، پس نباید همه در یک مقام و نقش باشند.

- وقتی کسی یادش رفت که خدا عالم الغیب و الشهاده است یعنی به همه احاطه دارد و همه نزد او حاضرند، و یادش رفت که خدا مهیمن است یعنی علاوه بر این که حواسش به همه چیز هست(ناظر)، قوام امور هم در دست اوست؛ خدا رو فراموش میکند... یعنی تاثیر او را در زندگی اش نمیبیند یا خودش چشماشو بسته یا کاری کرده که چشماش خاک گرفته!

ببخشید دیر شد!

به نام هستی تنها هست هستی بخش هستی هست و نیست

آسیب های رفتاری و باوری در این سوره:

1- پنداشتن این مطلب که می توان بر قدرت خداوند غلبه کرد(آنها حصار های محکم خود را نگهبان خود از خدا می پنداشتند.)

این آفت رفتاری ریشه در عدم ایمان به سه صفت "غالب" و "قاهر" و "حفیظ" بودن خداوند دارد.که به ترتیب به معنای برتری توام با قدرت و اعمال غلبه در مقام عمل و دقت و احاطه ای که در حراست از چیزی به کار می رود میباشد.اگر انسان باور کند که خداوند ذاتی است که محیط است و به خاطر قدرتی که دارد تفوق و برتری می یابد و نیز همو غالبی است که قدرت خود را اعمال میکند و درنهایت هم خود خداوند است که تنها قادری است که بر عوامل هلاکت مخلوق سیطره دارد در این صورت تلاش بیهوده برای غلبه بر وی را کنار گذاشته و تسلیم امر الهی میشود.

تمرین کاربردی:

1-وقتی توی یه کاری برتر شدم و تونستم بر سختیها غلبه کنم بدونم که برتر واقعی خداست و به خودم نبالم.

2-وقتی صبح میخوام از خونه بزنم بیرون بگم فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین.

3-وقتی تو مسابقه ای قهرمان شدم بازم یادی از قاهر مطلق بکنم.

2-نافرمانی از حکم خداوند و گرفتار غذاب خدا شدن به دلیل عدم باور به "ذوانتقام" و "مقتدر" بودن خداوند.

این دو نیز به معنای مواخذه توام با مجازات و نیروی در اختیاری که بر دیگران چیره است.اگر بدانیم که خداوند همان غالبی است که توهم مقابله با او هم نمی رود و مقتدری است که مواخذه اش با مجازات همراه است دیگر گرفتار نافرمانی وی نمی شویم.

 تمرین کاربردی:

همون لحظه ای که فکر گناه به ذهنم خطور کرد آنچنان از انتقام خدا و عذابش وحشت به تنم بیافته و بترسم که خدا میدونه...

3-شبهه داشتن در دستورات خداوند مثلا اینکه چرا غنایم جنگی باید برای خدا و رسول و یتیمان و فقیران باشد.

عدم توجه به "رزاق" و"مقیت" و "وهاب" و " شکور" بودن خداوند و از همه مهمتر در اینجا "مولی"

ربی که،  آنچه لازمه ادامه حیات است را عطا می کند و رازقی که عطا کننده قوت و  طعام  است و بی توقعِ پاسخ، عطا می کند.و توجه به این نکته که او همان  رحمانی که نعمت خود را به زیبایی در محل خود جاری و با غرض مشخصی قرار می دهد.با این وجود چه جای شک و شبه ای خواهد ماند. ربی که مخلوقات را به حال خود رها نکرده و پیگیر امور آن ها و در ارتباط مستمر با آنها و تدبیر کننده امورشان است.

تمرین کاربردی:

به اون چیزی که روزی ام شده راضی باشم نه به این معنا که تلاش نکنم ابدا.در حد توانم تلاش کنم ولی بی خودی حرص نزنم.

وقتی میرم سلف برای ناهار با وجود اینکه غذا رو شاید دوست نداشته باشم غر نزنم و شکرگذار زحمتهای آشپز باشم.(من لم یشکرالمخلوق لم یشکرالخالق)

وقتی که دلم گرفت و شیطون فکر ناامیدی انداخت تو دلم یادم بیاد که منم یه صاحبی دارم...

4-بخل و حسد

خداوندی که "خیر الوارثین" است  ازلی و ابدی است و همه چیزبه او بر می گردد.و همه نعمت ها به او برمیگردد. حافظی که برای نگهداری  رسیدگی می نمایدو اگر نعمتی به بنده اش داد اگر قدر آن را ندانست و از آن به درستی استفاده نکرد. اگر خداوند اراده کند آن را باز پس میگیرد.و لحظه لحظه داشتن این نعمت ها را حساب و کتاب است.

لازم به ذکر است که این دو آفت ریشه در باور نداشتن صفات مربوط به مورد قبلی نیز دارد و از باور های غلط بسیاری سرچشمه می گیرد.

تمرین کاربردی:

اگه چیزیو خواستم و خدا بهم نداد بدونم اون بهترین روزی دهنده است.اگه چیزیو به کسی داد و به من نداد بازم اون بهترین روزی دهنده است.ولی یادم باشه بالاخره یه چیزایی ام به من داده حواسم باشه از این یه چیزا که خیییییلی چیزاس به بهترین شکل استفاده کنم.یه مثال براتون بزنم شده تاحالا سر جلسه امتحان وقت نداشته باشین و کلی سوال جلوتون باشه که باید جواب بدین اون موقع اصلن به ذهنتون خطور هم نمیکنه که رو دست بغل دستیتون نگاه کنین!پس به خودم بگم  تو این دنیا کلیییی کار دارم که باید انجام بدم که اصلا وقت حسادت ندارم. ولی فراموشم نکنم که بخشی از روزیمو قسمت کنم با بقیه.بالخره همه این نعمتا به خدا برمیگرده پس چه بهتر که بهترین ها رو باهم تقدیم خدا کنیم.

صحبت از وقت شد دلم نیومد اینو نگم.به نظرم بزرگترین نعمت خدا " زمان" هست.قدر لحظه لحظه هامونو بدونیم.

در پناه حق

 

 

 


 

بسم الله الرحمن الرحیم....

یکی از آسیب های مطرح شده در سوره خوف واضطراب واحساس عدم امنیت میباشد که ناشی از عدم باور به اسم "مومن" خداوند است....

عدم اعتقاد به "سلام "بودن خداوند منجر به ایجاد نفاق وعدم هماهنگی میان ظاهروباطن شده وچنین افرادی هستند که  دچار تشتت قلوب وکذب شده وازنصرخداومومنین بهره ای ندارند....

باور به" رءوف ورحیم "بودن خداوند مانع ایجاد غل در قلوب مومنین شده زیراهمه چیز را ازمنظر لطف وقدرت خداوند میبینند....

اعتقاد به "مصور " بودن خداوند در یک جامعه دینی منجر به ایجاد خصوصیات متمایز وسوق جامعه به سمت کمال شده است،افراد چنین جامعه ای شحّ نفس وخصاصت نداشته،مطیع رسول بوده واز فلاح یافتگان خواهند بود....

 

 

 

به نام خدا

1)     کافرانی که گمان می کردند دژهای محکمشان آنها را از عذاب الهی مانع می­ شود (آیه ی2)،غافل از این هستند که خدایی هست عزیز، که بر همه چیز تسلط داشته و غالب است و از خدای متکبری که بزرگی و عظمت خود را اظهار می کند غافلند.

2)     منافقانی که دروغ می گویند، (طبق آیه ی 11 سوره حشر)

آنها افرادی هستند که سعی دارند با دروغشان در کارشان تدبیر کنند پس خود را در تدبیر کارها مستقل می پندارند و کسی را ناظر به درونشان نمی یابند تا دروغشان آشکار شود در حالی که از خدای مهیمنی که شاهد و ناظر بر همه اشیاست  و خدای مالکی که تدبیر  همه امور به دست اوست غافلند.

3)      آیه 13 سوره حشر به این اشاره می کند که در دل منافقان، ترس از دیگران بیش تر از ترس از خداست.

اگه از دیگران ترس بیش تری در دل باشد یعنی اینکه این دیگران موثرتر از خدا بوده و قدرت نفوذشان در سرنوشت این فرد بیش تر از خداست، غافل از اینکه خدایی ناظر و آگاه به تمام امور وجود داردکه تمام توان و نیرو از آن اوست و به همه چیز احاطه دارد مالک حقیقی اوست و ایمنی بخشی از وحشت و اضطراب از جانب اوست ( با توجه به صفات مهیمن- خبیر-قدیر-عزیز مالک خداوند)   

4)     گمان می کنی آنها متحدند، در حالی که دل هایشان پراکنده است،

(آیه ی 14)

     دل های پراکنده دارند چون هدف های پراکنده دارند، معبود های پراکنده دارند و به خدایی که لااله الاهو است نرسیده اند.

5)     گناهکاران، خدا را فراموش می کنند.( آیه ی 19)

افراد گناهکار از صفت قدوس خدا دورند و همچنین جبار بودن خدا را از یاد برده اند، خدای جبار، جبران کننده ی تمامی نقص های آدمی است.

درمان این افراد:

قران اشاره به این دارد که آنها افرادی هستند که تعقل نمی کنند، پس باید       فکرو عقل خویش را به کار اندازند و همچنین افراد گناهکار یاد خدا را فراموش می کنند پس با دوری از گناه و توبه ، یاد خدا در دلشان زنده شده و با توجه به این صفات خداوند این نقص ها را در خود پیدا کرده و رفع کنند.

خداوند در دل کافران ترس قرار داد (کافران از اسم "مومن " خداوند بهره ندارند) تا آنها به دست خود خانه هایشان را نابود کنند با این که مسلمین گمان این را نداشتند که کافران حتی از دیار خود بیرون روند(خداوند کارها را با اسم "جبار " خود اصلاح می کند.)
صفت حسد در مومنان وجود داشته آنها هم از خداوند خواسته اند تا با توجه به  "رئوف" و "رحیم" بودنش حسد را از دل آنها بیرون کند،چون فرد درخواست کرده خدای رحیم هم متناسب با درخواست گیرنده او را مستفیض میکند و در این لطف به بنده اش هیچ کراهتی ندارد.
کسانی که در ظاهر دوست مسلمین هستند ولی از طرف دیگر با دشمنان اظهار همراهی می کنند در حالی که حتی با دشمنان هم همراه نمی شوند( اینها از اسم "سلام" خداوند بهره ای ندارند). اینها به جای خداوند از بنده ی خدا ترس دارند و جرئت جنگ رودر رو  با مسلمین را ندارند .
کسی که خودش نفاق دارد فکر می کند دیگران هم همینطور هستند و ظاهر و باطنشان یکی نیست پس حتی اگر در کنار هم جمع باشند هیچ کدامشان به دیگری اعتماد ندارد بنابراین این افراد در دنیا آسایش ندارند  و پیوسته در عذابند(اسم "مومن"خداوند را فهم نکردند) البته عذاب اصلی در آخرت است.
اگر منافقان به این فهم رسیده بودند که خداوند بر همه چیز احاطه علمی دارد ("عالم الغیب و الشهاده"است ) و بر همه چیز شاهد و ناظر است ("المهیمن"است) ظاهر و باطن افعالشان با هم فرقی نداشت و گرفتار عذاب نمی شدند.
۰۱ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۲۷ فرزانه سروجهانی


یا من لا مفر الا الیه


روؤف: " لطیفی است که لطفش با الم و کراهت همراه نیست ". کافران می توانستند در این مورد اینگونه دچار مشکل شوند که تصور کنند اگر از این خدا چیزی درخواست کنیم آن را از ما دریغ می کند چون این خدا شاید از ما خوشش نیاید و یا بدلیل اینکه ما در جایگاه اجتماعی پایین تری در جامعه هستیم به ما لطف نمی کند و اینکه کمک خواستن هرکس از او در موارد زندگی دارای سهمیه است که با هر بار کمک خواستن یک سهمیه از آن کم می شود.


رحیم: " قادرِ افاضه کننده ی خیر متناسب با گیرنده ". کافران می پندارند که خداوندی که نمی داند به چه کسی نعمت بدهد و به چه کسی ندهد و یا اینکه به طور یکسان به همه افراد جامعه نعمت نمی دهد و در انتخاب و شناسایی افراد لایق دچار مشکل است پس قابل ستایش و پرستیده شدن نیست.


سلام: "ربی که افاضه اش از هر گونه نقص و ضعف و ناهماهنگی مبراست". کسی که این اسم را درک نکرده باشد هر چیز را که خداوند به او ببخشد یک ایرادی بر آن گذاشته و به هیچ عنوان شکر گزار نخواهد بود و اینکه بیان می دارد که نعمتی که خداوند به من داده است الان به کار زندگی من نمی آید و همیشه نیازهای خود را از کسانی طلب می کند که می پندارد آنها به موقع و کامل نیاز او را برطرف می کنند.


مومن: " ربی که افاضه کننده ی ایمنی از وحشت و اضطراب است". کافران می پندارند که ایمنی در مقابل هر قدرت و وحشت از آن را می توانند فقط با اسباب و امکانات خود به دست آورند و ربی که پیامبر (ص) به آنها معرفی می کنند هیچ تاثیری در این احساس امنیت نخواهد داشت.


در سوره "حشر" :


کافران سوره:

پیامبر (ص) به کافران می فرمایند که اگر ایمان بیاورید مورد لطف خداوند قرار خواهید گرفت و آنها تصور می نمودند که اگر ایمان آورند آنقدر در کفر فرو رفته اند که مشمول لطف خداوند قرار نخواهند گرفت.پس ایمان به روؤف بودن خداوند در آنها ایجاد نشده بود. و اینکه زمین دلشان آنقدر بایر نیست که بتوانند بذرایمان و دین را در دلشان بکارند و این بذر امکان جوانه زدن را پیدا بکند پس اینها به رحیم بودن خداوند و اینکه خداوند متناسب با فرد به او می بخشد ایمان نداشتند و باور نداشتند که اگر آن بذر جوانه بزند و عروجی به همرامه داشته باشد حتما رحیم بودن خداوند شامل حال آنها شده است.


پیامبر (ص) به کافران می فرمایند که اگر ایمان نیاورید دچار عذاب خواهید شد و چون آنها دارای دژهای مستحکم بودند و می پنداشتند که اگر ایمان نیاورند دژهای مستحکم آنها را در مقابل حمله مومنان ایمن می دارد و تصور می کردند که این احساس قدرتی که در دل مومنان وجود دارد با وجود دژهای مستحکم آنان، احساس بیهوده ای است اما آنها به سلام بودن خداوند ایمان نداشته و نمی دانستند که احساسی که خداوند در دل مومنان قرار داده از هر نقص و ناهماهنگی ای مبرا است و اینکه از عذاب خداوند ایمنشان خواهد کرد و این احساس امنیت را از امکانات خود می دانستند نه از مومن بودن خداوند.


منافقان سوره:

منافقان خود را مومن معرفی کرده بودند و چون صفات خداوند در مومن بروز می کند؛ آنها می خواستند با این کار خود به کافران بفهمانند که خداوند به آنها وعده لطف می دهد ولی لطف خداوند امکان دارد همراه با کراهت باشد همان گونه که خود را اینگونه نشان دادند که در یاری آنها بسیار مشتاق می باشند و در هر حال به آنها کمک خواهند کرد اما در لحظه موعود در یاری رساندن کراهت نشان دادند و از این طریق فرمایشات پیامبر (ص) را دروغ نشان دهند.

چون منافق خود را زیر پرچم خداوند قرار نداده است درونیات او با اظهاراتش نا هماهنگ میباشد و اگر واقعا انسان با ایمانی بود باید صفت سلام بودن خداوند در او بروز می کرد. منافقان برای آنکه خود را از خطرات پیرامون مصون بدارند آن چیزی را که در قلب خود دارند را بروز نداده و چیزی مخالف آن را بیان می کنند پس مومن بودن را در ابراز خود می دانند نه در خداوند.



در کل اگر انسان بداند در هر زمانی از مسیر کفر باز گردد باید به روؤف رحیم بودن خداوند امیدوار باشد و اگر ایمن بودن خود را از خداوند بداند در قلب او احساسی شکل خواهد گرفت که به هیچ وجه ضعفی در آن رسوخ نخواهد کرد و انسان دلگرم خواهد بود که هیچ نیرویی نمی تواند ناقض این احساس امنیت باشد.

۰۱ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۰۱ مریم شرفلو

بسم الله الرّحمن الرّحیم

سبح: مربوط به اسم حمید: این اسم بیانگر صفت ستایش پذیری خداوند هست یعنی انسان باید به این درک برسد که تنها اوست همان ربی که شایسته ستایش هست. کسی که در این صفت مشکل دارد یا در عالم، زیبایی نمی بیند یا زیبایی ها را دیده ولی آنها را به خداوند نسبت نمی دهد بلکه به خود یا کس دیگری نسبت می دهد. درباره ی مورد اول اگر فرد از غفلت خارج شود و متذکر اطراف خود و عالم شود و دیده ی خود را عمیق تر نماید متوجه زیبایی های عالم می شود. درباره ی مورد دوم اگر فرد به شناخت خود و خدا برسد متنبّه خواهد شد که این زیبایی ها کار کسی جز خداوند بزرگ نمی تواند باشد.


عزیز:این اسم بیانگر ربی است که بر همه چیز برتری و تسلط دارد و برای غیر او چیزی نیست. فردی که به فهم و درک این اسم نرسیده باشد از هرکسی کمک می خواهد چون باور ندارد که چیزی یا کسی به بزرگی و برتری خدا نیست و همه تحت سلطه و غلبه اوست و هم اوست که از ناحیه ای که فکرش نمی رود قدرت و تسلط خود را نشان می دهد. کافران اهل کتابِ اشاره شده در سوره نیز بدلیل داشتن مشکل در درک این اسم، فریب منافقان را خورده و مایه ی خوار شدن خود گشتند.


حکیم: با توجه به معنای صفت که بیانگر عالِمی با افعال مستحکم و خلال ناپذیرو بدون تردید و اضطراب است، کسی که به چنین عالِمی ایمان داشته باشد، همه افعال او را بر پایه ی علم و حکمت دانسته و در مواجه با اتفاقاتی که از جانب اوست(بواسطه رسول گرامی اش یا...) آنها را بر پایه حکمت شایسته دانسته و گمان و پندار ناشایست نمیکند.در صورتی که یهودیان مورد نظر سوره، واقف به این مفاهیم بودند هرگز با مشاهده عمل قطع کردن نخلها توسط پیامبر، عمل فساد به پیامبر(نعوذ بالله) نسبت نمیدادند.


خارج ساختن کافران از دیارشان (جلاء وطن و آوارگى آنها): با توجه به اینکه یهودیان مورد نظر به خاطر نقض پیمان (یا پیمانهایی) که داشتند،عذاب جلاء برایشان نازل شد، و با در نظر داشتن اینکه آنها به محل سکنای خود که دارای درختان خرمای خرم و قلعه های محکم بود، افتخار می کردند و در برابر شرایط سخت و دشمنان به آنها امید داشتند، به خاطر پیمان شکنی و خیانتی که مرتکب شدند، خداوند خواست آنها را به وضع خوار کننده ای عذاب کند.با توجه به مطالب بیان شده صفت ذو الانتقام بودن خداوند بارز می شود که به معنای مقتدری هست که مؤاخذه ی او همراه با مجازات و کراهت هست. کسی که در درک این صفت دچار اشکال هست از عاقبت کارهای خود هراسان نبوده و خداوند مقتدری که توهّم مقابله با او نیست، را در نظر نمی گیرد. مانند یهودیان این سوره که بدون توجه به این صفت خداوند و بدون در نظر گرفتن عاقبت کار خود، پیمان شکنی کرده و توهّم کردند که با پیشنهادی که منافقان و دشمنان پیامبر برای از بین بردن ایشان داشتند، میشود پیامبر را از بین برد و بر ایشان، یا به عبارتی بر خدای محیط که حافظ پیامبر هست، غلبه کنند.   


 القاى رعب در دلهاى کافران: با توجه به داستان و شأن نزول سوره میشود گفت این کار خداوند از صفت غالب سرچشمه میگیرد. یهودیانی که افتخارشان به قوت و شدت و نیرومندى قبیله و قلعه های محکم هست، چون در باور و درک این صفت مشکل دارند و نمی دانند که در مقابل خداوندِ غالبِ قاهرِ عظیمِ کبیر که تا عمق جانها نفوذ می کند، کسی حتی توهّم مقابله هم نمیتواند بکند. همان طور که در واقعه مربوط به این سوره نیز خداوند با ایجاد رعب و ترس از مسلمانان در دلهای یهودیان، اعمال قدرت میکند.


شدیدالعقاب بودن خدا:این صفت خداوند احتمالا به معنای این است که خداوند هرگز کوتاه نمی آید! با توجه به معنای عَقَبَ که بیانگر وقوع شئ در پشت شئ دیگر با شرط اتصال به آن هست، این صفت بیانگر این نکته هست که وقتی فردی مرتکب اشتباه و گناهی می شود و تصمیم ترک آن را ندارد، با توجه به عقبه و نتیجه ای که آن عمل بد دارد، فرد عاقبت کار خود و عذاب مربوط به آن را حتما میبیند. قبیله یهودیان بنی النضیر اگر به این صفت خدا ایمان داشتند و میدانستند که وقتی خداوند مقدر فرموده سرنوشت و عذاب پیمان شکنان جلاء از وطن است، حتی اگر در محکمترین قلعه ها و پناهگاهها هم باشند خداوند شدیدالعقاب حتما عذاب مقدر را از جایی که گمان نمی کنند بر آنها نازل میکند.


همه اینها براى این است که خدا فاسقان را خوار کند: با توجه به معنی خَزَیَ که بیان کننده ی حالت حاصله بدنبال ابتلاء شدید و نزول بلا و شدة و عذاب ألیم هست مثل تأثّر و تحیّر، اختلال فکر و تدبیر، فساد نظم در زندگی و تفرّق حواسّ است، می توان اینگونه فکر کرد که وقتی کسی راه اشتباه و باطلی را طی می کند خداوند با مجازات او از طریق در تنگنا قرار دادن نعمت و وسعت، به عبارتی با قرار دادن او در شرایط خلأ و تهی، می خواهد بفهماند راهی که در پیش گرفته باطل هست و سرانجامی جز به تهی رسیدن ندارد. با توجه به مطالب گفته شده صفت شدید المحال بودن خداوند به ذهن خطور می کند. و این همان اتفاقی بود که در قبیله بنی النضیر واقع شد.اگر این افراد به این صفت آگاه بودند از قِبَل از دست دادن خوار کننده ی همه افتخارات و نقاط قوّت خود، متوجه باطل بودن خود شده و متنبّه گشته و برمی گشتند.


1-منافقین سوره به دلیل  باور نداشتن (عالم الغیب و الشهاده)در مورد خداوند به دیگران وعده های دروغین میدادند.
2-منافقین سوره به دلیل عدم انس با اسم(سلام)خداوند قلوب متفرق داشتند.
3-کافران سوره به دلیل عدم انس با اسم (مومن) خداوند سرانجام خانه های خود را ویران کردند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی